آنچه داري بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی يافت

آنچه داري بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی يافت.

مرقس 10: 21

دان در گذرگاه های راه آهن شهر و زير پل های بزرگ راه ها قدم مي زند و جستجو می کند. او بدنبال گنج گمشده نيست بلکه در جستجوی افراد بي خانمان است. دان شخصي به نام جيک را ديد که در آلونکی موقتی در زيرزمين زندگی می کند و روحا" مريض است. او تا وقتی که مطمئن شود جيک جای گرم و غذا دارد مرتب به او سر ميزند. او به جيک درباره ي عيسی می گويد چون ميخواهد او نيز "گنج آسمانی" را پيدا کند.  عيسی درباره ي اين گنج آسمانی با جوان ثروتمندي که از او سئوال کرد چگونه حيات ابدي را بيابد صحبت کرد. عيسی فرمود "آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی يافت و بيا صليب را برداشته مرا پيروي کن" (مرقس 10: 21). عيسی به ما ياد نمی دهد که ثروتمان را بدهيم تا مقبول او باشيم. ما هرگز نمی توانيم حيات ابدي را با اعمال خود بدست آوريم. نجات دادنی است گرفتني نیست. او به اين مرد جوان ورشکستي روحانيش را نشان می دهد. او بر ثروت خود دل بسته بود نه بر عيسی.

آن مرد جوان و دوست بی خانمان من بيشتر از آنچه که ما فکر کنيم نقاط مشترک دارند. از ديد خدا هر دوی آنها از نظر روحانی ورشکست هستند. و اين در مورد همه ي ما صادق است اگر عيسی را نداشته باشيم.

هيچ عمل نيکويي قادر نيست حيات ابدي را حاصل کند، نه کمک به بي خانمان ها و نه بخشيدن تمام ثروتمان. عيسی می خواهد قلب خود را به او بدهيم. آنگاه گنج حقيقي را خواهيم داشت و در پي کمک کردن به ديگران خواهيم بود .خداوندا، تو را چه دهم؟ ای بخشنده ي برکات الهی ، به ثروت و وقت و دارائي نمی چسبم چون همه چيز از آن توست.