مَرقُس ۱:۴۰-۴۴ - مَتّی ۸:۲-۴؛ لوقا ۵:۱۲-۱۴
۴۰مردی جذامی نزد عیسی آمده، زانو زد و لابهکنان گفت: «اگر بخواهی، میتوانی پاکم سازی.»۴۱عیسی با شفقت دست خود را دراز کرده، آن مرد را لمس نمود و گفت: «میخواهم، پاک شو!»۴۲دردم، جذامْ ترکش گفت و او پاک شد.۴۳عیسی بیدرنگ او را مرخص کرد و با تأکید بسیار۴۴به وی فرمود: «آگاه باش که در اینباره به کسی چیزی نگویی؛ بلکه برو و خود را به کاهن بنما و برای تطهیر خود، قربانیهایی را که موسی امر کرده است، تقدیم کن تا برای آنها گواهی باشد.»۴۵امّا آن مرد چون بیرون رفت، آزادانه در اینباره سخن گفت و خبر آن را پخش کرد. از اینرو عیسی دیگر نتوانست آشکارا به شهر درآید، بلکه در جاهای دورافتادهِ بیرون از شهر میماند. با اینحال، مردم از همهجا نزد او میآمدند.
No comments:
Post a Comment